غروب آمد و کبوتران قاصدم نیامدند
و من دلم چه شور می زند
به آسمان نگاه می کنم
به پولک ستاره ها
و یادشان در این تن تکیده تر می کشد
کجا فرود آمدید
کدام بام ناشناس
و بر پر سفیدتان کنون که دست می کشد ؟
چه فکر تلخ و تیره ای به دور از شما
نوار خون که بسته در میان بالهایتان
ستارگان کبوتران بی پیام و بی پرند
هنوز از کنار این دریچه من در انتظار
به آسمان نگاه می کنم